برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْانسَانَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ ما انسان را آفريديم و وسوسههاى نفس او را مىدانيم، و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم (ق/16)
توضیح آیه در تفسیر نمونه «توسوس» از ماده «وسوسه» به گفته راغب در مفردات به معنى افكار نامطلوبى است كه از دل انسان مىگذرد، و اصل آن از كلمه «وسواس» گرفته شده كه به معنى صداى زینت آلات و همچنین پیام و صداى مخفى است. منظور در اینجا این است كه وقتى خداوند از خطورات قلبى انسانها و وسوسههاى زودگذرى كه از فكر آنها مىگذرد آگاه است بهطور مسلّم از تمام عقائد و اعمال و گفتار انسانها با خبر مىباشد، و حساب همه را براى روز حساب نگه مىدارد. جمله «و لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ« ممكن است اشاره به این نكته باشد كه خالق بشر محال است از جزئیات وجود او بیخبر بماند، آنهم خلقتى كه دائم و مستمر است، زیرا لحظه به لحظه فیض وجود از ناحیه خداوند به ممكنات مىرسد كه اگر یك دم رابطه ما با او قطع شود همه نابود مىشویم، همانگونه كه نور آفتاب لحظه به لحظه از این منبع فیض بخش یعنى كره خورشید جدا مىشود و در فضا پخش مىگردد. آرى او خالق است، و خلقتش دائم و مستمر، و ما در جمیع حالات وابسته به وجود او هستیم، با این حال چگونه ممكن است او از ظاهر و باطن ما بیخبر باشد؟! و در ذیل آیه براى روشنتر ساختن مطلب مىافزاید: «و ما به او از رگ قلبش نیز نزدیكتریم» (وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ). علم خداوند به امور ما به دو علت است: الف) چون آفریدگار ماست و خالق، مخلوق خود را مىشناسد: «أَ لا یعْلَمُ مَنْ خَلَقَ ـ آيا آن كسى كه موجودات را آفريده از حال آنها آگاه نيست؟!»(ملک/14) «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ» ب) چون بر ما احاطه دارد. «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ». 1 چه تعبیر جالب و تكان دهندهاى، حیات جسمانى ما وابسته به رگى است كه خون را بهطور مرتب از یك سو وارد قلب و از یك سو خارج كرده به تمام اعضا مىرساند كه اگر یك لحظه در عمل آن وقفه رخ دهد فوری مرگ به سراغ انسان مىآید. این همان است كه در جاى دیگر مىفرماید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یحُولُ بَینَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیهِ تُحْشَرُونَ ـ بدانید خداوند بین انسان و قلب او حائل مىشود، و همه شما نزد او در قیامت جمع خواهید شد».(انفال/24) البته همهی اینها تشبیه است و نزدیکی خداوند از اینهم برتر و بالاتر است، هر چند مثالى از اینها رساتر در محسوسات پیدا نمىشود. با این احاطه علمى خداوند، و بودن ما در قبضه قدرت او، تكلیف ما روشن است، نه افعال و گفتار ما از او پنهان است، و نه اندیشهها و نیات، و حتى وسوسههایى كه از قلب ما مىگذرد. توجه به این واقعیت انسان را بیدار مىكند، و به مسئولیت سنگین و پرونده دقیق او در دادگاه عدل الهى آشنا مىسازد، و از انسان بیخبر و بىتفاوت، موجودى هوشیار و سر به راه و متعهد و با تقوا به وجود مىآورد. در حدیثى آمده است كه روزى «ابو حنیفه» خدمت امام صادق علیهالسلام عرض كرد من فرزندت «موسى» را دیدم كه نماز مىخواند و مردم از جلوى او عبور مىكردند و آنها را نهى نمىكرد، در حالى كه اینكار مطلوب نیست! امام صادق علیهالسلام فرمود فرزندم موسى را صدا زنید، حضرت را صدا كردند، امام صادق علیهالسلام سخن ابوحنیفه را براى فرزندش موسى ابن جعفر علیهالسلام تكرار فرمود، در جواب عرض كرد: «يَا أَبَتِ إِنَّ الَّذِي كُنْتُ أُصَلِّي لَهُ كَانَ أَقْرَبَ إِلَيَّ مِنْهُمْ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ ـ اى پدر! كسى كه من براى او نماز مىخواندم از آنها به من نزدیكتر بود، چنان كه خداوند متعال مىفرماید: ما به انسان از رگ قلب او نزدیكتریم». امام صادق علیهالسلام او را در آغوش گرفت و فرمود: «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا مُسْتَوْدَعَ الْأَسْرَار ـ پدر و مادرم به فدایت باد، اى كسى كه اسرار الهى در قلبت به ودیعت نهاده شده»2 مفسران و ارباب لغت در باره معنى «ورید» تفسیرهاى گوناگونى دارند عدهاى معتقدند كه ورید همان رگى است كه به قلب یا كبد انسان پیوسته است، و بعضى آن را به معنى تمام رگهایى كه از بدن انسان مىگذرد مىدانند، در حالى كه بعضى دیگر آن را به رگ گردن تفسیر كردهاند، و گاه آن را «وریدان» مىگویند یعنى دو رگ گردن. ولى معنى اول مناسبتر به نظر مىرسد، به خصوص با توجه به آیه 24 سوره انفال. ضمن آن که این كلمه (ورید) در اصل از واژه «ورود» به معنى رفتن به سراغ آب گرفته شده، و از آنجا كه خون از این رگ وارد قلب مىشود، و یا وارد به اعضاء دیگر آن را «ورید» گفتهاند. ولى باید توجه داشت كه اصطلاح متداول امروز در باره «ورید» و «شریان» (رگهایى كه خون انسان را از تمام اعضاء به سوى قلب مىبرد، و رگهایى كه خون را از قلب به اعضاء مىرساند) اصطلاحى است مخصوص علم زیستشناسى كه ارتباطى به معنى لغوى این كلمه ندارد.3
دوست نزدیكتر از من به من است! بعضى از فلاسفه مىگویند: «همانگونه كه شدّت بُعد موجب خفا است شدت قُرب نیز چنین است، فىالمثل اگر خورشید بسیار از ما دور شود قابل رؤیت نیست، و اگر بسیار به آن نزدیك شویم چنان نور خیره كنندهاى دارد كه باز قدرت دیدن آن را نداریم. و در حقیقت ذات پاك خداوند همین گونه است، «یا من هو اختفى لفرط نوره ـ اى كسى كه از شدت نورانیت از نظر ما پنهان شدهاى»! در آیات مورد بحث نیز نزدیكى فوقالعاده خداوند به بندگان ضمن تشبیه جالبى بیان شده كه او از رگ گردن به ما نزدیكتر است. این نزدیكى از شدت وابستگى ما به او سرچشمه مىگیرد. حتى تشبیهاتى مانند اینكه عالم همه جسم است او روح عالم است، عالم همه چون شعاع است او قرص آفتاب است، نمىتواند بیانگر این رابطه نزدیك باشد، و بهترین تعبیر همان است كه أمیر مؤمنان على علیهالسلام فرموده است: «مَعَ كُلِ شَيْءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَيْرُ كُلِ شَيْءٍ لَا بِمُزَايَلَةٍ ـ او با همه موجودات است اما نه اینكه قرین آنها باشد، و جدا از همه موجودات است اما نه اینكه از آنها بر كنار باشد»! جمعى از فلاسفه براى بیان این قرب فوقالعاده تشبیه دیگرى دارند، ذات خداوند را به معنى «اسمى» و موجودات را به معنى «حرفى» تشبیه كردهاند. توضیح اینكه: وقتى مىگوئیم: «رو به كعبه كن» كلمه «به» به تنهایى مفهوم مشخصى ندارد، و تا كلمه «كعبه» به آن افزوده نشود گنگ و مبهم و نامفهوم است، بنا بر این معنى حرفى به تنهایى نمىتواند مفهومى داشته باشد جز به تبع معنى «اسمى». هستى تمام موجودات عالم نیز چنین است كه بدون وابستگى و پیوند با ذات او مفهوم و وجود و بقایى ندارد، و این نهایت قرب خداوند را به بندگان، و قرب بندگان را به او نشان مىدهد، هر چند بیخبران از این معنى غافلند.4
دوست نزدیكتر از من به من است وین عجبتر كه من از وى دورم! چه كنم با كه توان گفت كه دوست در كنار من و من مهجورم!
پی نوشت ها ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ